امام و جنگ در جغرافياي ايمان


 

نویسنده : محمدرضا اميني




 
اگر ما در جنگ هشت‌ساله با دنياي استکبار شکست مي‌خورديم و قسمتي از خاک ايران عزيز اسلامي اشغال مي‌شد و هرگز نمي‌توانستيم آن را پس بگيريم، چه تفسيري از جنگ هشت‌ساله داشتيم؟ اساساً تفسير ما از پيروزي در جنگ چيست؟ قصد داريم به نقطه كانوني اين سؤالات و از زبان امام، پاسخ بدهيم.
هر کس کوچک‌ترين شناختي از امام‌(ره) داشته باشد، اعتراف مي‌كند که مرکز ثقل و کانون نگرش امام به هر پديده‌اي«جهان‌بيني توحيدي» وي بود چنان‌که بهترين شاگرد مکتب او، مقام معظم رهبري(حفظه الله) مي‌فرمايند: «همه رفتار‌ها و همه مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مي‌زد. امام به اراده تشريعي پروردگار اعتقاد و به اراده تکويني او اعتماد داشت و مي‌دانست کسي که در راه تحقق شريعت الهي حرکت مي‌کند، قوانين و سنت‌هاي آفرينش کمک‌کار اوست. او معتقد بود که: «و لله جنود السماوات و الارض و کان الله عزيزا حکيما.» لذا انديشه و عمل امام نيز به مثابه يک کل منسجم مي‌تواند نگريسته شود و مؤلفه‌هاي مديريتي و عرفاني و تربيتي از آن استخراج گردد.
جنگ در نگاه توحيدي امام به عنوان صحنه آزمايش و ابتلاء الهي معرفي مي‌شود: «ملت شهيد پرور ايران بدانند اين روز‌ها روز امتحان الهي است.» ايشان به حال کساني که در اين صحنه بي‌تفاوت بودند، تأسف مي‌خورند و هدفي که در اين صحنه امتحان ترسيم شده را چنين بيان مي‌کنند: «خداوندا! تو خود مي‌داني که ما براي برپايي پرچم دين تو قيام کرده‌ايم و براي برپايي عدل و داد در پيروي از رسول تو، در مقابل شرق و غرب ايستاده‌ايم.» با چنين نگاهي مي‌توان جنگ را به «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏» تفسير کرد و آن را نعمتي الهي دانست. چرا که آنچه معيار ارزش‌گذاري در همه پديده‌‌ها است، نسبت ميان آن پديده و «سبيل الله» است؛ پس اگر در مسير تحقق کلمه توحيد و اعتلاي آن بود، ارزشمند است و الا ضد ارزش؛ «قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأس همه برنامه‌هاي اسلام است. وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين‏...».
در انديشه امام آنچه مهم است، قدم نهادن در «مسير تحقق اهداف اسلامي» براي «انجام تکليف» شرعي است و اين نقطه‌اي است كه بر آن پاي خواهيم فشرد.
با توجه به نگاهي که حضرت امام داشتند «تدبير» در ذيل «تکليف» است و مسئله جدايي از آن نيست که بخواهيم به صورت مستقل مورد تحليل و تفسير قرار دهيم. مهم، شناخت صحيح تکليف است که امام به عنوان عارف و اسلام شناس آگاه به زمان و مکان، تکليف را تشخيص مي‌دهد و آن را به سربازان و مديران لايق خود يعني بسيجيان غيرتمند با ايمان و «تکليف گرا» آموخته‌اند.
 
امام راحل در باب تکليف مي‌فرمايند: «ما بنا داريم به تکليف عمل کنيم. ما مکلفيم که با ظلم مقابله کنيم... ما مکلفيم از طرف خداي تبارک و تعالي که با ظلم مقابله کنيم.» بنابر چنين ديدگاهي، «شکست» و «پيروزي» به معناي مصطلح آن، معنايي ندارد. آنچه مهم است انجام تکليف است: «صدام چه رفتني باشد چه نرفتني، ما يک تکليف داريم (که) ادا مي‌کنيم.»
«ما از اينکه يک عده‌اي از ما کشته شوند و يک عده‌اي از آن‌ها را بکشيم، باکي نداريم. براي اينکه ما روي تکليف داريم عمل مي‌کنيم.»
«اوضاع به نظر اين‌جانب مهم نيست و خداوند رب‌البيت است. ما بايد به تکليف خود عمل کنيم. نتيجه حاصل شود يا نشود به ما مربوط نيست، با خود اوست.»
پيروزي واقعي زماني به دست مي‌آيد که تکليف انجام شده باشد و شکست واقعي جايي است که اين تکليف بر زمين مانده باشد: «اگر ما به تکاليفي که خداي تبارک و تعالي براي ما تعيين کرده عمل بکنيم، باکي از اين نداريم که شکست بخوريم.» در چنين منظومه‌اي حركت در مسير تكليف شكستي ندارد: «شکست ظاهري مهم نيست...اين عالم شکست ندارد. کسي که رابطه با خدا دارد، شکست ندارد.»؛ «نبايد نگران باشيم که مبادا شکست بخوريم. بايد نگران باشيم که مبادا به تکليف عمل نکنيم؛ نگراني از خود ماست...اگر به تکليف خودمان عمل نکنيم شکست خورده هستيم؛ خودمان را شکست داده‌ايم.»
از نگاه امام در مقابل شکست ظاهري، پيروزي ظاهري نيز وجود دارد و آن زماني است که در پديده‌اي چون جنگ، هدف تنها اخراج دشمن و شکست نظامي آن، منظور شده باشد که اين باور در قاموس فکري امام چيزي جز«توهم پيروزي» معنا نمي‌شود و اينگونه پيروزي نه تنها مفيد نيست، بلکه از آن حيث که انسان را از برداشتن قدم‌هاي متعالي بازمي دارد، مضر هم مي‌باشد: «نبايد خيال کنيم که ما ديگر تمام شد کارمان؛ پيروز شديم. اين توهم پيروزي براي ما سستي مي‌آورد.»؛ «لکن پيروزي اين نيست که ما فقط طاغوت را از بين ببريم. پيروزي اصيل آن است که ما بتوانيم متبدل شويم به يک موجود انساني، الهي، اسلامي، که همه کارهايمان، همه عقايدمان، همه اخلاقمان، همه اسلامي باشد.» بر همين اساس، پيام قطعنامه ايشان بيش از آنکه بوي اتمام جنگ را بدهد، وعده شروع مبارزه‌اي است که ابعاد آن بسيار وسيع‌تر و فراتر از جنگ هشت‌ساله است.
پاسخ به پرسش اينكه چه تفسيري از جنگ هشت ساله داشتيم؟ چيزي جز اين نيست كه اگر به تكليف خود عمل كرديم، پيروز واقعي ميدان بوديم و پيروزي و شكست ظاهري فرع، پيروزي و شكست واقعي است، دستاوردهاي جنگ، چه در دايرة زماني هشت‌سال و چه بعد از آن ثابت كرد كه پيروز واقعي اين جنگ مردم ايران زمين به ويژه امام و شهيدان بودند و جنگ واقعي ما و دستاورد واقعي ما نه در جغرافياي مرزهاي ظاهري بلكه در جغرافياي به وسعت مرزي اعتقادي و ايمان رخ داد.
منبع: ماهنامه امتداد شماره 52